بسم الله الرحمن الرحیم



1.یکی از دختران که مانتویی بود ازدواج کرد شوهرش از او خواست که چادری شود و شد...

2. آن یکی طبق خواسته دوست پسرش چادری شد...

3. آن یکی دیگر پدرش گفته بود که اگر چادر سر نکند حق ندارد پایش را از خانه بیرون بگذارد...

4. آن یکی که خیلی هم تحصیل کرده بود به خاطر حجاب و پوشش نامناسبش کار مناسبی که در خور تحصیلاتش باشد گیرش نمی آمد،   چادری شد و همزمان استخدام..!!!
 

5.آن یکی درسش زیاد خوب نبود، برای اینکه در چشم معلم و استاد باشد چادری شد،
و موفق هم شد....

6. آن یکی؛
آن یکی...
چون خدایش گفته بود  " بپوشان خود را از دید نامحرم "  قربة الی الله گفت
و چادر به سر کرد...


بعد از سالها....


1. دختری که به خواست همسرش چادری شد
مدتی بعد عروس خانوم باردار شد و برای اینکه چادر دست و بالش را نگیرد دیگر چادر سر نکرد...


2.دوست پسر دخترک دیگر او را نخواست و دخترک نیز چادر را...

3.آن یکی با مردی ازدواج کرد که از چادر خوشش نمی آمد...
حالا نیز حرف شوهر ارجحیت داشت بر حرف پدر و دخترک هم از خدا خواسته...

4. آن دختر تحصیل کرده هم وقتی حسابی ریشه اش را در دولت محکم کرد، دیگر چادرش به کارش نیامد...


5.دخترکِ چادریِ، چادرش تا فارغ التحصیلی اش به زور دوام آورد 
و بعد از فارغ التحصیلی دیگر نیازی به چادر سر کردنش نبود...

6. آن دخترک که حرف خدایش را لبیک گفت...
چادرش معرفتش را بالا برد، اوج گرفت تا آسمان....
او دیگر شده بود کعبه ای میان خیابان.... 
تا آخر عمر رنگ عشق گرفت...
شده بود همرنگ کعبه...