شب جمعه بود. بچه ها جمع شده بودند تو سنگر برای دعای کمیل. چراغارو خاموش کردند. مجلس حال و هوای خاصی گرفته بود و هر کسی زیر لب زمزمه می کرد و اشک می ریخت. یه دفعه اومد گفت: اخوی بفرما. عطر بزن ثواب داره.

- اخه الان وقتشه؟

بزن اخوی، بوی بد میدی، امام زمان نمیاد تو مجلسمونا. بزن به صورتت کلی هم ثواب داره.

بعد دعا که چراغا رو روشن کردند صورت همه سیاه بود. تو عطر جوهر ریخته بود. بچه ها هم یه جشن پتوی حسابی براش گرفتند.

 

در کوی نیکنامان ما را گذر ندادند              گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را