از صلیب سرخ آمده بودند اردوگاه اسرا گفتند در اردوگاه شما را شکنجه‌تان می‌کنند یا نه؟ همه به آقا سید نگاه کردند، ولی آقا سید چیزی نگفت. 
مأمور صلیب سرخ گفت: آقا شما را شکنجه می‌کنند یا نه؟ ظاهراً شما ارشد اردوگاه هستید. آقا سید باز هم حرفی نزد.
پس شما را شکنجه نمی‌کنند؟
آقا سید با اون محاسن بلند و ابهت خاص خودش سرش پایین بود و چیزی نمی‌گفت. نوشتند اینجا خبری از شکنجه نیست.
افسر عراقی که فرمانده اردوگاه بود، آقای ابوترابی را برد تواتاق خودش گفت: تو بیشتر از همه کتک خوردی، چرا به اینها چیزی نگفتی؟
آقای ابوترابی برگشت فرمود: ما دو تا مسلمان هستیم با هم درگیر شدیم، آنها کافر هستند، دو تا مسلمان هیچ وقت شکایت پیش کفار نمی‌برند.
فرمانده اردوگاه کلاه نظامی که سرش بود را محکم به زمین کوبید و صورت آقا سید را بوسید بعدش هم نشت روی دو زانو جلو آقا سید و تو سر خودش می‌زد...