کانون فرهنگی منتظران ظهور

اینجا مأمن امنی است برای او که امنیت طلب است

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر» ثبت شده است

سه شنبه, ۱۱ اسفند ۱۳۹۴، ۰۹:۰۹ ق.ظ خادم الزهرا
شعر مهدوی

شعر مهدوی

آقا نوشته اند که جدت کفن نداشت

گیرم کفن نبود، چرا پیرهن نداشت

از پایکوب اسب سواران شنیده ام
بردند روی نیزه، سری را که تن نداشت

پیچیده بود در خودش از آتش عطش
داغی که داشت در جگر خود، حسن نداشت

انگشتری که با خودش آورده بود کو
ای کاش هیچ وقت عقیق یمن نداشت

چشمی به چشم قاتل و چشمی به خیمه ها
همراه کاروان خود، ای کاش زن نداشت

حق با شماست، شام و سحر گریه می کنید
جای سرشک خون جگر، گریه می کنید

۱۱ اسفند ۹۴ ، ۰۹:۰۹ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
خادم الزهرا

یا ام البنین...



 قدم اگر خمید ، فدای سر حسین

جانم به لب رسید ، فدای سر حسین


ام البنین سابق این شهر عاقبت

شد مادر شهید ، فدای سر حسین


یک چند وقتی است در این شهر هیچ کس

لبخند من ندید ، فدای سر حسین


هر جمله بشیر مرا پیر کرده است

مویم شده سفید ، فدای سر حسین


گلچین چهار تا گل گلخانه مرا

چه وحشیانه چید ، فدای سر حسین


هر شب به یاد عمر کم ناز دانه ها

اشکم به رخ چکید ، فدای سر حسین


هر شب به یاد تشنگی کودک رباب

خواب از سرم پرید ، فدای سر حسین


عباس پاسبان حرم شد به جای من

دستش اگر برید ، فدای سر حسین


گویند جا شده به مزار محقری

آن قامت رشید ، فدای سر حسین

۱۴ فروردين ۹۴ ، ۰۱:۵۶ ۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
خادم الزهرا

حضرت علی تسلیت....


کنیز هات نشستند و مو پریشانند

نگاه کن همه ی بچه هات گریانند

نشسته ایم کنارت نگاه کن ما را

بگو نمیروی و روبه راه کن ما را

زمان رفتن تو نیست استخاره نکن

تو که هنوز جوانی کفن قواره نکن

چگونه گریه برای نماندنت نکنم !؟

بگو چکار کنم که کفن تنت نکنم ؟

بیا و کار کن اصلاً ولی نشسته نکن

تو را به دست شکستت مرا شکسته نکن

بگو چکار کنم سمت پر زدن نروی ؟

مگر تو قول ندادی بدون من نروی ؟

کسی اجازه ندارد غذا درست کند

برای فاطمه تابوت را درست کند

نفس نفس زدن از زندگی سیرت کرد

سه ماه آخر عمرت چقدر پیرت کرد

سه ماه آخر عمرت چقدر زود گذشت

سه ماه آخر عمرت همش کبود گذشت

مرا ببخش شکسته شدی و چین خوردی

سه ماه آخر عمرت همش زمین خوردی

همیشه دست به دیوار می شوی زهرا

تکان نخور که گرفتار می شوی زهرا

دو چشم بسته ی خود تو رو خدا واکن

بیا و از سرت این دستمال را وا کن

مرا ببخش اگر ریختند بر سر تو

مرا به دیوار خورد معجر تو

اگر نشد سرشان را به خویش بند کنم

و از روی تو در خانه را بلند کنم

دو موی سوخته از شانه ات در آوردم

و میخ را ز در خانه ات در آوردم

بمان که خانه ی امنی برات می سازم

مدینه را همه را خاک پات می سازم

۰۴ فروردين ۹۴ ، ۰۲:۴۴ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خادم الزهرا

یه شعر زیبا برای حضرت محمد با توجه به سوره یس

شاعر:مهدی شریفی

إقرأ

ولی بیرون غار

تا بشنوند

تمامی کلاغان پنبه به گوشِ قارقارکُنِ قیل و قال پرست

***

در گوششان یس بخوان

که انک لمن المرسلین

در راه راست و مستقیم

و خداوند عزیز و رحیم

صاحب کلام و کلیم است

***

ترسشان را هرس کن

هراس را در دلشان بخشکان

بیم ده

پورهایی که پاپی هایشان محل نزول انذار تو نبوده اند

***

ابوالقاسمی نیاز است تا شق القمر کند

و غرب را سراسر شرق کند

۰۸ بهمن ۹۳ ، ۱۳:۳۰ ۱۷ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
خادم الزهرا