ذکر من، تسبیح من، ورد زبان من علی است
جان من، جانان من، روح و روان من علی لست
تا علی (ع) دارم ندارم کار با غیر علی
شکر لله حاصل عمر گران من علی است . . .
به مناسبت ولادت با سعادت حضرت علی علیه السلام هیئت شریف یازهرا سلام الله علیها جشنی برگزار میکند:با تشکر از اقای سلیمانی
قدم اگر خمید ، فدای سر حسین
جانم به لب رسید ، فدای سر حسین
ام البنین سابق این شهر عاقبت
شد مادر شهید ، فدای سر حسین
یک چند وقتی است در این شهر هیچ کس
لبخند من ندید ، فدای سر حسین
هر جمله بشیر مرا پیر کرده است
مویم شده سفید ، فدای سر حسین
گلچین چهار تا گل گلخانه مرا
چه وحشیانه چید ، فدای سر حسین
هر شب به یاد عمر کم ناز دانه ها
اشکم به رخ چکید ، فدای سر حسین
هر شب به یاد تشنگی کودک رباب
خواب از سرم پرید ، فدای سر حسین
عباس پاسبان حرم شد به جای من
دستش اگر برید ، فدای سر حسین
گویند جا شده به مزار محقری
آن قامت رشید ، فدای سر حسین
کنیز هات نشستند و مو پریشانند
نگاه کن همه ی بچه هات گریانند
نشسته ایم کنارت نگاه کن ما را
بگو نمیروی و روبه راه کن ما را
زمان رفتن تو نیست استخاره نکن
تو که هنوز جوانی کفن قواره نکن
چگونه گریه برای نماندنت نکنم !؟
بگو چکار کنم که کفن تنت نکنم ؟
بیا و کار کن اصلاً ولی نشسته نکن
تو را به دست شکستت مرا شکسته نکن
بگو چکار کنم سمت پر زدن نروی ؟
مگر تو قول ندادی بدون من نروی ؟
کسی اجازه ندارد غذا درست کند
برای فاطمه تابوت را درست کند
نفس نفس زدن از زندگی سیرت کرد
سه ماه آخر عمرت چقدر پیرت کرد
سه ماه آخر عمرت چقدر زود گذشت
سه ماه آخر عمرت همش کبود گذشت
مرا ببخش شکسته شدی و چین خوردی
سه ماه آخر عمرت همش زمین خوردی
همیشه دست به دیوار می شوی زهرا
تکان نخور که گرفتار می شوی زهرا
دو چشم بسته ی خود تو رو خدا واکن
بیا و از سرت این دستمال را وا کن
مرا ببخش اگر ریختند بر سر تو
مرا به دیوار خورد معجر تو
اگر نشد سرشان را به خویش بند کنم
و از روی تو در خانه را بلند کنم
دو موی سوخته از شانه ات در آوردم
و میخ را ز در خانه ات در آوردم
بمان که خانه ی امنی برات می سازم
مدینه را همه را خاک پات می سازم
آن روز اگر نشد فدایت بشویم
تقدیر نبود خاک پایت بشویم
امروز بیا و مادری کن بگذار
گریه کن فاطمیه هایت بشویم
از رفتنتان قلب زمان می لرزید
از گریه خاموش جهان می لرزید
تابوت تو از خانه که بیرون می رفت
از اشک حسین آسمان می لرزید
از داغ غم تو بال و پر می شکند
مادر دلمان چه شعله ور می شکند
ای وای دوباره خواب دیدم دیشب
تو پشت دری و باز در می شکند
شاعر:مهدی شریفی
إقرأ
ولی بیرون غار
تا بشنوند
تمامی کلاغان پنبه به گوشِ قارقارکُنِ قیل و قال پرست
***
در گوششان یس بخوان
که انک لمن المرسلین
در راه راست و مستقیم
و خداوند عزیز و رحیم
صاحب کلام و کلیم است
***
ترسشان را هرس کن
هراس را در دلشان بخشکان
بیم ده
پورهایی که پاپی هایشان محل نزول انذار تو نبوده اند
***
ابوالقاسمی نیاز است تا شق القمر کند
و غرب را سراسر شرق کند
زخم را میزدی خودت بخیه
فیلتری میشدی برای ریه
گاهی اوقات هم کراواتی
گره میخوردی از سر تقیه
در حق طلبی همیشه با عزت باش
همواره برای دین خود زینت باش
مانند امام صبر! مانند علی!
ای دوست بیا منادی وحدت باش
**
با همین چشم های خود دیدم ، زیر باران بی امان بانو!
درحرم قطره قطره می افتاد آسمان روی آسمان بانو
صورتم قطره قطره حس کرده ست چادرت خیس می شود اما
به خدا گریههای من گاهی دست من نیست مهربان بانو
گم شده خاطرات کودکیام گریه گریه در ازدحام حرم
باز هم آمدم که گم بشوم من همان کودکم همان ، بانو
باز هم مثل کودکی هر سو میدوم در رواق تو در تو
دفترم دشت و واژهها آهو...گفتم آهو و ناگهان بانو...
شاعری در قطار قم - مشهد چای می خورد و زیر لب می گفت:
شک ندارم که زندگی یعنی ، طعم سوهان و زعفران بانو
شعر از دست واژهها خسته است بغض راه گلوم را بسته است
بغض یعنی که حرفهایم را از نگاهم خودت بخوان بانو
این غزل گریهها که می بینی آنِ شعر است ، شعر آیینی
زندهام با همین جهان بینی ، ای جهان من ای جهان بانو!
کوچه در کوچه قم دیار من است شهر ایل من و تبار من است
زادگاه من و مزار من است ، مرگ یک روز بی گمان ...