در تاریخ اسلام بدترین شکل عملکرد خواص را در حادثهی عاشورا مشاهده میکنیم. آنها پس از مرگ معاویه، با علم به اینکه یزید لیاقت رهبری جامعهی اسلامی را ندارد، از امام حسین علیهالسلام برای بیعت دعوت کردند به کوفه بیاید تا در رکاب آن حضرت با یزیدیان نبرد کنند. در مرحله نخست به کمک آنها گروه زیادی از مردم کوفه با نمایندهی آن حضرت، مسلم بن عقیل، بیعت کردند. اما در پی توطئههای بنیامیه و احساس خطر از جانب شام و ترس و وحشتی که عبیداللّه زیاد به وجود آورد، صحنه را ترک کردند. رهبر معظم انقلاب در توضیح گوشهای از عملکرد خواص در این برههی حساس از تاریخ اسلام چنین میفرماید: «خوب، چرا چنین شد؟! من که نگاه میکنم، میبینم خواص مقصرند! همین خواص طرفدار حق مقصرند! بعضی از این خواص طرفدار حق، در نهایت بدی عمل کردند! مثل شریح قاضی! شریح که جزو بنیامیه نبود. کسی بود که میفهمید حق باکیست! میفهمید اوضاع از چه قرار است! وقتی هانی بن عروة را به زندان انداختند و سر و رویش را مجروح کردند، سربازان و افراد قبیلهاش اطراف قصر عبید اللّه زیاد را گرفتند. ابن زیاد ترسید! آنها میگفتند که هانی را کشتید. ابن زیاد به شریح قاضی گفت: برو ببین هانی زنده است، برو به اینها بگو زنده است. شریح آمد، دید که هانی بن عروة زنده است، اما مجروح است. هانی بن عروة گفت: ای مسلمانها، این چه وضعی است!(خطاب به شریح) پس قوم من چه شدند؟ مردند؟ چرا سراغ من نیامدند؟ چرا نمیآیند مرا از اینجا نجات بدهند؟! شریح قاضی گفت: میخواستم بروم و این حرفهای هانی را به همین کسانی که اطراف دارالاماره را گرفتهاند، بگویم، اما افسوس که جاسوس عبید اللّه، آنجا ایستاده بود! جرأت نکردم. یعنی چه؟ یعنی همین که ما میگوییم ترجیح دنیا بر دین. شاید اگر شریح، همین یک کار را انجام میداد، تاریخ عوض میشد.»(1)