مدتها بود که خیلی بی حجاب شده بودم و بدون ارایش بیرون نمی رفتم. تا اینکه شبی در خواب خودم رو در خرابه هایی دیدم که تنها نشسته بودم. از دور سه نفر خانم چادری با نقاب سیاه نزدیکم آمدند. خانمی که در وسط ایستاده بود با قدی بلند ولی خمیده، چادر و نقابی رو به من دادند و گفتن بس است! اینقدر خودت رو واسه نامحرمان نشون نده. از شدت خجالت از خواب پریدم و تصمیم گرفتم که محجبه بشوم. اولش نتونستم چادر سرم کنم. فقط با روسری با حجاب بودم تا اینکه بعد از چند ماه دوباره اون خانم مهربان به خوابم اومدن و گفتن چرا امانتی ما را سرت نمی کنی؟ تازه فهمیده بودم که آن خانم حضرت زینب (س) بود و من بعد از بیدار شدن از سر شرمندگی فقط اشک می ریختم و توبه می کردم. از اون روز چادرم رو سرم کردم. احساس عجیبی داشتم. همان سال برای اولین بار اعتکاف شرکت کردم و آنجا فلسفه حجاب را بیشتر اموختم. الان ۶ ساله که چادری هستم و همسرم ازمن خیلی راضیه و در حقم دعای خیر می کنه. البته مشکلاتی در خانواده و جامعه داشتم اما من زیبایی که در حجاب دیدم در هیچ چیزی ندیدم و برایم اصلا مهم نیست که مردم چی میگن. از اون روزی که چادر سرم کردم در بیرون از خانه احساس امنیت می کنم. زندگیم آرامتر شده و هروز به خدا نزدیک تر می شوم و برایم مشکلات زندگی دیگه سخت نیست. امیدوارم همه دختران و زنان با ایمان کشورمان عاقبت بخیر شوند.
ماجرای چادری شدن دختری به نام الهام ...