متن شبهه یا سوال :
« شاید خیلی از شما دلیل ایمان نیاوردن خسرو پرویز، شاه ایران را به اسلام این می دانید که پیامبر مسلمانان، نامه را با اسم وی آغاز نکرده و او نامه را پاره کرده …
اما حقیقت چیست؟
پیکی از اسلام به ایران آمد. خسرو پرویز او را به حضور خواست. از وی درباره اسلام پرسید.
وی گفت: در دین ما پرستش خدا مهمترین مورد است!
خسروپرویز گفت: ما ۱۱۰۰سال است که خداپرستیم!!!
پیک گفت: در اسلام زنده به گورکردن دختر، کار حرامی است!
خسرو پرویز گفت: مگر این کار را انجام می دادید، ننگ بر شما. دختران ما الهه هستند!
پیک گفت: برده داری در اسلام حرام است!
خسرو پرویز گفت: ما از زمان کوروش بزرگ، برده داری نکردیم!
پیک گفت: در اسلام همه برابرند!
خسروپرویز گفت: در ایران، من هم اگر اشتباه کنم به دادگاه می روم!
و تا آنجا بحث طول کشید که اسلام چیز جدیدی برای ایران نداشت!
خسرو پرویز نامه را پاره کرد و به پیک گفت: اگرشما الان می خواهید راه انسانیت را پیدا کنید، ما ۱۱۰۰سال پیش آن را پیدا کرده ایم »
منابع :
محمدبن جریر طبری ترجمه ابولقاسم پاینده تاریخ طبری تاریخ الرسل و الملوک تهران ۱۳۷۵
احمدبن اسحاق یعقوبی ترجمه محمدابراهیم آیتی تهران ۱۳۷۴
ابن بلخی به تصحیح گای لیسترانچ و رینولد الن نیکلسون ۱۳۸۴
عبدالحسین زرینکوب تاریخ ایران بعد از اسلام
پاسخ :
1. چنین گفت و شنودی سند تاریخی ندارد. به تعبیری روشن تر، این گفتگو، حاصل خیالبافی و توهمات یک شخص اسلام ستیز است و ارزش پژوهشی ندارد.
2. مطلب فوق در کتاب های تاریخ طبری، تاریخ یعقوبی و تاریخ بلخی (ابن بلخی) نیامده است بلکه بر خلاف آنچه در متن شایعه آورده شده، خسرو پرویز به جهت های غیر اخلاقی و غیر منطقی نامه را پاره کرد…
3. اما آنچه در کتب تاریخی مذکور ذکر شده است ؛
* طبری در تاریخش اصلا به علت پاره کردن نامه اشاره ای نکرده است و تنها گفته است: و خسرو نامه پیمبر را بدرید.
(طبری، ١٣٧۵: ۳/ ١١۴٢)
* اما ابن بلخی در تاریخش علت را چنین بیان می کند که: پرویز خشم گرفت بر فرستاده پیغمبر علیه السلام و نامه بدرید و گفت چرا نام خویش پیشتر از نام من نبشت
(ابن بلخی، ١٣٨۴: ١٠۶)
یعقوبی نیز در تاریخش کمی متفاوت تر از بقیه داستان را نقل کرده است: احمد بن ابی یعقوب بن واضح (مشهور به یعقوبی) در تاریخ مشهور خود گفت که وقتی عبدالله بن حذافة نامه را به خسروپرویز رساند، خسرو جواب نامه را نوشت و در میان حریر قرار داد و برای پیامبر فرستاد، وقتی عبدالله بن حذافة نامه را به پیامبر رساند، پیامبر فرمود که من به حریر او نیاز ندارم (در پی مال دنیا نیستم). پس پیامبر نامه و حریر را به خسروپرویز بازگرداند.
البته یعقوبی در ادامه میگوید که چنین چیزی (پاسخ محترمانه خسروپرویز به پیامبر) ثابت شده نیست، بلکه منابع تاریخی گویای این هستند که خسروپرویز نامه را پاره کرد (درید).
(احمد بن أبی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، بیروت: دار صادر، ج 2، ص 77؛ تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1371، ج 1، ص 442-443)
4. خسروپرویز بعد از دریدن نامه، برای باذان (حاکم ایرانی یَمَن) نوشت که محمد را نزد وی بفرستد. باذان نیز دو نفر ایرانی به نام خسرو و بابوَیه را به مدینه فرستاد.
نمایندگان باذان با حکمی که در دست داشتند، حضور پیغمبر رسیده؛ منظور خود را در میان گذاشتند. حضرت نیز اندک زمانی مهلت خواست. روز بعد که نمایندگان ایرانی خدمت پیامبر آمدند، حضرت، -با خبری که از عالم غیب بدیشان رسید – فرمودند که شیرویه دیشب شکم پدرش خسرو پرویز را درید و او را هلاک ساخت. اینک شما به یمن بازگردید و به باذان بگویید اسلام اختیار کند. آن دو نفر به یمن بازگشتند و جریان را به باذان گفتند.
« شاید خیلی از شما دلیل ایمان نیاوردن خسرو پرویز، شاه ایران را به اسلام این می دانید که پیامبر مسلمانان، نامه را با اسم وی آغاز نکرده و او نامه را پاره کرده …
اما حقیقت چیست؟
پیکی از اسلام به ایران آمد. خسرو پرویز او را به حضور خواست. از وی درباره اسلام پرسید.
وی گفت: در دین ما پرستش خدا مهمترین مورد است!
خسروپرویز گفت: ما ۱۱۰۰سال است که خداپرستیم!!!
پیک گفت: در اسلام زنده به گورکردن دختر، کار حرامی است!
خسرو پرویز گفت: مگر این کار را انجام می دادید، ننگ بر شما. دختران ما الهه هستند!
پیک گفت: برده داری در اسلام حرام است!
خسرو پرویز گفت: ما از زمان کوروش بزرگ، برده داری نکردیم!
پیک گفت: در اسلام همه برابرند!
خسروپرویز گفت: در ایران، من هم اگر اشتباه کنم به دادگاه می روم!
و تا آنجا بحث طول کشید که اسلام چیز جدیدی برای ایران نداشت!
خسرو پرویز نامه را پاره کرد و به پیک گفت: اگرشما الان می خواهید راه انسانیت را پیدا کنید، ما ۱۱۰۰سال پیش آن را پیدا کرده ایم »
منابع :
محمدبن جریر طبری ترجمه ابولقاسم پاینده تاریخ طبری تاریخ الرسل و الملوک تهران ۱۳۷۵
احمدبن اسحاق یعقوبی ترجمه محمدابراهیم آیتی تهران ۱۳۷۴
ابن بلخی به تصحیح گای لیسترانچ و رینولد الن نیکلسون ۱۳۸۴
عبدالحسین زرینکوب تاریخ ایران بعد از اسلام
پاسخ :
1. چنین گفت و شنودی سند تاریخی ندارد. به تعبیری روشن تر، این گفتگو، حاصل خیالبافی و توهمات یک شخص اسلام ستیز است و ارزش پژوهشی ندارد.
2. مطلب فوق در کتاب های تاریخ طبری، تاریخ یعقوبی و تاریخ بلخی (ابن بلخی) نیامده است بلکه بر خلاف آنچه در متن شایعه آورده شده، خسرو پرویز به جهت های غیر اخلاقی و غیر منطقی نامه را پاره کرد…
3. اما آنچه در کتب تاریخی مذکور ذکر شده است ؛
* طبری در تاریخش اصلا به علت پاره کردن نامه اشاره ای نکرده است و تنها گفته است: و خسرو نامه پیمبر را بدرید.
(طبری، ١٣٧۵: ۳/ ١١۴٢)
* اما ابن بلخی در تاریخش علت را چنین بیان می کند که: پرویز خشم گرفت بر فرستاده پیغمبر علیه السلام و نامه بدرید و گفت چرا نام خویش پیشتر از نام من نبشت
(ابن بلخی، ١٣٨۴: ١٠۶)
یعقوبی نیز در تاریخش کمی متفاوت تر از بقیه داستان را نقل کرده است: احمد بن ابی یعقوب بن واضح (مشهور به یعقوبی) در تاریخ مشهور خود گفت که وقتی عبدالله بن حذافة نامه را به خسروپرویز رساند، خسرو جواب نامه را نوشت و در میان حریر قرار داد و برای پیامبر فرستاد، وقتی عبدالله بن حذافة نامه را به پیامبر رساند، پیامبر فرمود که من به حریر او نیاز ندارم (در پی مال دنیا نیستم). پس پیامبر نامه و حریر را به خسروپرویز بازگرداند.
البته یعقوبی در ادامه میگوید که چنین چیزی (پاسخ محترمانه خسروپرویز به پیامبر) ثابت شده نیست، بلکه منابع تاریخی گویای این هستند که خسروپرویز نامه را پاره کرد (درید).
(احمد بن أبی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، بیروت: دار صادر، ج 2، ص 77؛ تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1371، ج 1، ص 442-443)
4. خسروپرویز بعد از دریدن نامه، برای باذان (حاکم ایرانی یَمَن) نوشت که محمد را نزد وی بفرستد. باذان نیز دو نفر ایرانی به نام خسرو و بابوَیه را به مدینه فرستاد.
نمایندگان باذان با حکمی که در دست داشتند، حضور پیغمبر رسیده؛ منظور خود را در میان گذاشتند. حضرت نیز اندک زمانی مهلت خواست. روز بعد که نمایندگان ایرانی خدمت پیامبر آمدند، حضرت، -با خبری که از عالم غیب بدیشان رسید – فرمودند که شیرویه دیشب شکم پدرش خسرو پرویز را درید و او را هلاک ساخت. اینک شما به یمن بازگردید و به باذان بگویید اسلام اختیار کند. آن دو نفر به یمن بازگشتند و جریان را به باذان گفتند.
باذان گفت: ما چندی درنگ میکنیم، اگر غیب گویی محمد درست بود، معلوم است که وی پیغمبر است. چند مدتی از این ماجرا گذشت که پیکی از تیسفون -پایتخت ساسانیان- رسید و نامهای از طرف شیرویه برای باذان آورد، باذان از قضیهی کشته شدن خسروپرویز به طور رسمی مطلع و از صحت غیب گویی پیامبر شگفت زده گردید. شیرویه در نامه خود به باذان دستور داد که محمد را آزاد بگذارد و به هیچوجه او را نرنجاند. در این هنگام، باذان به همراهی جمعی از ایرانیان یَمَن که آنها را «ابناء» و «احرار» میگفتند مسلمان شد و اینان جزء نخستین ایرانیانی بودند، که وارد شریعت مقدس اسلام گردیدند.
حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) باذان را همچنان بر حکومت یمن ابقا کردند و وی از این تاریخ از طرف نبی اکرم بر یمن حکومت میکرد و به ترویج و تبلیغ اسلام پرداخت و مخالفین و معاندین را سر جای خود نشانید. منابع متعدد و معتبر تاریخی این حکایت را با قاطعیت بیان کردهاند.
(تاریخ طبری، ترجمه ی ابو القاسم پاینده، تهران، نشر اساطیر، ۱۳۷۵، ج3، ص1142-1144 ؛ ج4، ص 1286 و تاریخ بلعمی، تهران، انتشارات سروش،۱۳۷۸،ج2،ص826-825-842 و ابن اثیر جزرى، تاریخ کامل بزرگ اسلام و ایران، ترجمه عباس خلیلى و ابو القاسم حالت، تهران، انتشارات مؤسسه مطبوعات علمى، ۱۳۷۱، ج7، ص249-251 و مجمل التواریخ و القصص، به تصحیح ملکالشعراء بهار، تهران، انتشارات کلاله خاور، چاپ دوم، ص172-252)
5. در متن شبهه قصد شده تا خسرو پرویز و حکومت و دین او، صالح و نیکو معرفی شود … ولی حقیقت برخلاف آن چیزی است که نوشته شده است، برای مثال به موارد زیر توجه کنید:
ارزش زنان در حکومت خسروپرویز: زن درعادت ماهیانه باید دور از همگان در جایی بنام «دشتستان» زندانی می شد زیرا زنان در این هنگام بسیار آلوده شناخته می شدند. در این هنگام زن نباید نگاهش به آتش می افتاد و اگر بسوی شوهر می رفت سزایش مرگ بود. پس از پایان این دوره باید خود را با ادرار گاو نر شستشو می داد.
(وندیداد، جلد۲ ص۷۱۳)
مجازات زنان در حکومت خسروپرویز: اگر زنی کودک مرده به دنیا می آورد، او را زندانی می کردند و باید برای پاک شدن زهدان خود از پلیدی، پیشاب (بول ، ادرار) گاو نر را با خاکستر آمیخته چندین جام از آنرا بیاشامد و تا سه روز حق نوشیدن آب نداشته باشد.
(وندیداد، جلد۲ ص۷۱۶)
برده داری در حکومت خسرو پرویز: ساسانیان معمولا دست اسیران جنگی را بر پشت بسته و آن ها را به عنوان بردگی می فروختند، و صاحبان بردگان حق کشتن غلامان خود را داشتند…
(ایران در زمان ساسانیان ، اثر آرتور کریستین سن ، ص۲۴۰)
6. دکتر محمدحسین رجبی دوانی، استاد تاریخ اسلام؛
آنچه مسلم است این است که ایرانی ها بت نمی پرسیدند ولی آتش را مقدس می دانستند و قائل به دو مبدأ برای خلقت بودند؛ اهورا مزدا خالق نیکی ها، نعمتها و روشنایی و اهریمن خالق ظلمتها، بیماری ها، شرور و بدبختی ها. یعنی اهریمن در اعتقادات آنها با شیطان در اعتقادات اسلامی متفاوت است ما شیطان را مخلوق خدا می دانیم که سرکشی کرده اما آنها اهریمن را در عرض اهورا مزدا به عنوان خالق بدیها می دانند. از این جهت به آنها ثنوی مذهب می گفتند. یعنی دو مبدأ برای خلقت قائل هستند. بنابراین نمی توان گفت که آئین ایرانی ها توحیدی صرف بوده است.
نکته بعدی اینکه پیامبر(ص) موحدان دیگر را به اسلام دعوت می کرد، یعنی این گونه نبود که هر کس موحد نبود، تکلیفش تمام بود. پیروان آئین یهود که اگرجه تحریف شده بود اما الهی بود و همچنین پیروان آئین مسیح که دین الهی بود اگرچه تحریفاتی پیدا کرده بود به اسلام دعوت شدند. هم یهودیان حجاز که با حضرت برخورد داشتند و هم در عرض دعوت از خسرو پرویز هراکلیوس امپراتور روم را به اسلام دعوت کرد، حتی اگر یهود و مسیحیت تحریف هم نشده بود، با ظهور اسلام چون ادیان قبلی نسخ می شوند دیگر کسی نمی تواند بگوید من موحد و پیرو آئین حضرت موسی(ع) هستم و به پیامبر بعدی ایمان نمی آورم، این شخص کافر محسوب می شود. بنابراین پیامبر(ص) صرفا مأموریت دعوت از مشرکان را نداشت و پیروان ادیان ماقبل اسلام را هم به اسلام دعوت کرد. از این جهت حرفی که مطرح شده کاملا بی مبناست.
حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) باذان را همچنان بر حکومت یمن ابقا کردند و وی از این تاریخ از طرف نبی اکرم بر یمن حکومت میکرد و به ترویج و تبلیغ اسلام پرداخت و مخالفین و معاندین را سر جای خود نشانید. منابع متعدد و معتبر تاریخی این حکایت را با قاطعیت بیان کردهاند.
(تاریخ طبری، ترجمه ی ابو القاسم پاینده، تهران، نشر اساطیر، ۱۳۷۵، ج3، ص1142-1144 ؛ ج4، ص 1286 و تاریخ بلعمی، تهران، انتشارات سروش،۱۳۷۸،ج2،ص826-825-842 و ابن اثیر جزرى، تاریخ کامل بزرگ اسلام و ایران، ترجمه عباس خلیلى و ابو القاسم حالت، تهران، انتشارات مؤسسه مطبوعات علمى، ۱۳۷۱، ج7، ص249-251 و مجمل التواریخ و القصص، به تصحیح ملکالشعراء بهار، تهران، انتشارات کلاله خاور، چاپ دوم، ص172-252)
5. در متن شبهه قصد شده تا خسرو پرویز و حکومت و دین او، صالح و نیکو معرفی شود … ولی حقیقت برخلاف آن چیزی است که نوشته شده است، برای مثال به موارد زیر توجه کنید:
ارزش زنان در حکومت خسروپرویز: زن درعادت ماهیانه باید دور از همگان در جایی بنام «دشتستان» زندانی می شد زیرا زنان در این هنگام بسیار آلوده شناخته می شدند. در این هنگام زن نباید نگاهش به آتش می افتاد و اگر بسوی شوهر می رفت سزایش مرگ بود. پس از پایان این دوره باید خود را با ادرار گاو نر شستشو می داد.
(وندیداد، جلد۲ ص۷۱۳)
مجازات زنان در حکومت خسروپرویز: اگر زنی کودک مرده به دنیا می آورد، او را زندانی می کردند و باید برای پاک شدن زهدان خود از پلیدی، پیشاب (بول ، ادرار) گاو نر را با خاکستر آمیخته چندین جام از آنرا بیاشامد و تا سه روز حق نوشیدن آب نداشته باشد.
(وندیداد، جلد۲ ص۷۱۶)
برده داری در حکومت خسرو پرویز: ساسانیان معمولا دست اسیران جنگی را بر پشت بسته و آن ها را به عنوان بردگی می فروختند، و صاحبان بردگان حق کشتن غلامان خود را داشتند…
(ایران در زمان ساسانیان ، اثر آرتور کریستین سن ، ص۲۴۰)
6. دکتر محمدحسین رجبی دوانی، استاد تاریخ اسلام؛
آنچه مسلم است این است که ایرانی ها بت نمی پرسیدند ولی آتش را مقدس می دانستند و قائل به دو مبدأ برای خلقت بودند؛ اهورا مزدا خالق نیکی ها، نعمتها و روشنایی و اهریمن خالق ظلمتها، بیماری ها، شرور و بدبختی ها. یعنی اهریمن در اعتقادات آنها با شیطان در اعتقادات اسلامی متفاوت است ما شیطان را مخلوق خدا می دانیم که سرکشی کرده اما آنها اهریمن را در عرض اهورا مزدا به عنوان خالق بدیها می دانند. از این جهت به آنها ثنوی مذهب می گفتند. یعنی دو مبدأ برای خلقت قائل هستند. بنابراین نمی توان گفت که آئین ایرانی ها توحیدی صرف بوده است.
نکته بعدی اینکه پیامبر(ص) موحدان دیگر را به اسلام دعوت می کرد، یعنی این گونه نبود که هر کس موحد نبود، تکلیفش تمام بود. پیروان آئین یهود که اگرجه تحریف شده بود اما الهی بود و همچنین پیروان آئین مسیح که دین الهی بود اگرچه تحریفاتی پیدا کرده بود به اسلام دعوت شدند. هم یهودیان حجاز که با حضرت برخورد داشتند و هم در عرض دعوت از خسرو پرویز هراکلیوس امپراتور روم را به اسلام دعوت کرد، حتی اگر یهود و مسیحیت تحریف هم نشده بود، با ظهور اسلام چون ادیان قبلی نسخ می شوند دیگر کسی نمی تواند بگوید من موحد و پیرو آئین حضرت موسی(ع) هستم و به پیامبر بعدی ایمان نمی آورم، این شخص کافر محسوب می شود. بنابراین پیامبر(ص) صرفا مأموریت دعوت از مشرکان را نداشت و پیروان ادیان ماقبل اسلام را هم به اسلام دعوت کرد. از این جهت حرفی که مطرح شده کاملا بی مبناست.