علت این که جائز نیست نام مبارک امام زمان(ع) را بر زبان جاری کنیم چیست؟
در اصول کافی روایاتی آمده که از بردن نام حضرت و مشخص کردن مکان ایشان نهی کرده است.
امام هادی(ع) فرمود:
“با جانشین فرزندم حسن، چگونه خواهید بود؟ شما او را نخواهید دید و نام بردن او جائز نیست.
پرسیدند : پس چگونه از او یاد کنیم؟ حضرت فرمود: بگویید: "حجّت آل محمد(صلی الله علیه و آله) ".
ابوعبدالله صالحی می گوید:
دوستان ما بعد از شهادت امام عسکری(ع) از من درخواست کردن از اسم و مکان حضرت سؤال کنم.
جواب آمد: اگر آنان را بر اسم او راهنمایی کنی، آن را پخش می کنند و اگر مکان او را معیّن کنی، دشمنان رابه آن جا راهنمایی می کنند.
مرحوم آیت الله سید محمدباقر مجتهد سیستانی (ره) پدر آیت الله سید علی سیستانی تصمیم می گیرد برای تشرّف به محضر امام زمان (عج) چهل جمعه در مساجد شهر مشهد زیارت عاشورا بخواند.
در یکی از جمعه های آخر، نوری را از خانه ای نزدیک به مسجد مشاهده می کند.
به سوی خانه می رود می بیند حضرت ولی عصر امام زمان (عج) در یکی از اتاق های آن خانه تشریف دارند و در میان اتاق جنازه ای قرار دارد که پارچه ای سفید روی آن کشیده شده است.
ایشان می گوید هنگامی که وارد شدم اشک می ریختم سلام کردم ، حضرت به من فرمود:
«چرا اینگونه به دنبال من می گردی و این رنج ها را متحمّل می شوی؟! مثل این باشید- اشاره به آن جنازه کردند- تا من بدنبال شما بیایم»
بعد فرمودند: «این بانویی است که در دوره کشف حجاب- در زمان رضا خان پهلوی- هفت سال از خانه بیرون نیامد تا چشم نامحرم به او نیفتد.»
فاطمۀ مرضیّه (سلاماللهعلیها) گله دارند از مردمی که گرایش دارند به سوی باطل. فرق بین سخن باطل و سخن حق را نمیفهمند. چه بیماردلانی بودند. چه فرهنگ خرابی بوده که بیماردلان میتوانستند در آن فرهنگ خراب حکومت کنند. امیرالمؤمنین علی(علیهالسلام) یک جملۀ عجیبی دارند در نهجالبلاغه که میفرمایند «بزرگترین ظلمی که به من شد، این بود که من را با دیگران مقایسه کردند.»
علی کجا و دیگران کجا؟ یعنی فرق بین علی و دیگران را تشخیص نمیدادند! این خیلی جالب است. یا فاطمه! شما نبودی در ببینی چه مصیبتی تحمیل کردند به جامعۀ اسلامی! چه تهمتهایی به علیبن ابیطالب علیهما السلام میزدند!
امام صادق علیهالسلام وای بر مسلمانی که «لایجعل فی کلِّ جمعة یوماً یتفقه فیه امرَ دینه و یسئل عن دینه»
وای بر هر کسی که در هفته خودش یک روز را به سؤال کردن از معارف دینی و یاد گرفتن معارف دینی اختصاص ندهد،
«اُف بر مسلمانی که هفتهای یک روز، چیز یاد نگیرد»، آخرش را گفتم دیگر.
من یکی به شخصه اصلا این گونه نیستم که جمعه معارف دینی یاد بگیرم
به هم تذکر بدیم جمعه که همدیگر رو می بینیم سوال کنیم این جمعه
دستور امام صادق علیه السلام رو اجرا کردی؟
آقا مصطفی درباره ی احتیاط درباره ی لقمه ای که نمی شناسیم خیلی صحبت کردند
یک بار با آقا میثم در مسجد بودیم که سفره ای پهن شد من دوست داشتم
احتیاط کنم و نخورم چون نمی شناختم صاحب سفره کیست؟
اما خب گرسنه بودم و نفس هم که همیشه توجیه می کند
اما وقتی دیدم آقای حسینی خو احتیاط کردند و نخوردند
حرکت ایشان به من کمک کرد و من هم احتیاط کردم.
به هم کمک کنیم با تذکر دادن به هم به هم کمک کنیم.
المومن مرآت المومن
آقای حبیببن منتجب والی شهر یمن بود، وقتی امیرالمؤمنین به خلافت رسید بعد امیرالمؤمنین به او نامهای نوشت فرمود تو آدم خوبی هستی حبیب، تو برای من هم استاندار آن شهر بمان من هم تو را ابقا میکنم. بعد فرمود که از مردم بیعت بگیر برای من، از مردم که بیعت گرفتی ده نفر را برای من بفرست بگذارید من ویژگیهای آن ده نفر را برایتان بگویم.
میفرماید که «وأنفذ اِلَیَ منهم عشرة» ده نفر از اینها را بفرست، آدمهای صاحب نظر، عاقل، مطمئن، شجاع، خیلی خوب بفرست ده نفر برای من ببینم.
آقای ابن منتجب بعد از اینکه نامه را برای مردم خواند، گریه کردند مردم بیعت کردند با حضرت فرمود حالا ده نفر آدمِ اینجوری ازتون میخواهم، مردم رفتند صد نفر انتخاب کردند از صد نفر هفتاد نفر، از هفتاد نفر سی نفر، از سی نفر ده نفر که دیگر حسابی بررسی کرده باشند، این ده نفر را فرستادند خدمت حضرت.
وقتی که آمدند پیش امیرالمؤمنین علیعلیهالسلام شروع کردند به سخنرانی کردن، یک کسی از بین اینها بلند شد آمد جلو کلماتی را به امیرالمؤمنین گفت میخواهم این کلمات را برایتان بخوانم جالب است، «السلام علیک ایها الامام العادل والبدر التمام واللیس الهمام والبطل الزرقام والفارس القمقام و مَن فضله الله علی سائر الانام صلّی الله علیک و علی آلک الکرام و أشهد أنک امیرالمؤمنین صدقاً و حقّاً و أنک وصی رسول الله والخلیفة مِن بعده و وارث علمه لعن الله مَن جهد حقک و مقامک» اینقدر گفت و گفت آقا امیرالمؤمنین ازش خوشش آمد.
فرمود که غلام پسر اسمت چیست؟ گفت من اسمم عبدالرحمن هست، فرمود «وابن مَن» پسر کی هستی؟ گفت پسر ملجم مرادی هستم، آقا فرمود: «انا لله و انا الیه راجعون، لاحول ولاقوّة الا بالله العلی العظیم» «ویحک أمُرادیٌ أنت؟» تو مرادی هستی؟ گفت آره آقا من مرادی هستم، آقا چرا ناراحت شدی؟
حتما گوش کنید تا از شبهای قدر بهتر استفاده کنید
این سخنرانی فوق العاده مهم و بسیار حیاتی است
تمنا می کنم با دقت گوش دهید و به دیگران هم نشر دهید
بگذریم
امشب زخواب های پریشان که بگذریم
این نیمه را به نیمه شعبان که بگذریم
بُن بست شهر را بپریم و سپس کمی
این کوچه را به سمت خیابان که بگذریم
از کثرتی که هست فراری شویم و بعد
از جاده های خلوت ایمان که بگذریم
مجنون برای دیدن لیلا گذشت و ما
این شهر را به سمت بیابان که بگذریم
مانند ابرهای ترک خورده ی فراق
از گریه ها به مقصد باران که بگذریم
بر جانماز خشک و کویری دهیم آب
آنگاه مثل رود خروشان که بگذریم
دریا همیشه مقصد هر رودخانه نیست
پس ما شبیه موج سواران که بگذریم
با همرهی سیصد و سیزده سوار عشق
از مکه و مدینه ایمان که بگذریم
زیباترین یقین بخدا پیش روی ماست
با یوسفی که یکسره در آرزوی ماست
ادامه ی شعر رو در ادامه ی مطلب ببینید