فرمانده تیپ که شد، یک ماشین، اجباراً، تحویل گرفت. یک راننده هم میخواستند در اختیارش بگذارند که قبول نکرد. شما گواهینامه که نداری حاجی، پس راننده باید باهات باشه.
ـ توی منطقه که شرعاً عیبی نداره من خودم پشت فرمون بشینم.
تو شهر میخوای چه کار کنی؟
ـ تو شهر چون نمیشه بدون گواهینامه رانندگی کرد، اگر خواستم برم، با راننده میرم.
چند وقت بعد که رفتم مشهد، یک روز آمد پیشم.
ـ سید! یک فکری برای این گواهینامه ما بکن.
ـ شما که دیگه راننده داری، گواهینامه میخوای چه کار؟
این سوره مشتمل بر مسائلی از احکام دین است. احکامی که با عمل به آن، سعادت زندگی فردی و اجتماعی انسان تکمیل می شود و نظامی صالح و پاک در جامعه برپا می شود:
این احکام و آداب به سه بخش تقسیم می شود:
1- بعضی از آنها، ادبی است که بنده باید در رابطه با خداوند سبحان مراعات کند.
2- برخی دیگر، آدابی است که بندگان خدا باید در مورد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رعایت کنند.
3- آدابی که مردم در برخورد با یکدیگر در جامعه باید رعایت کنند.
مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: تقوا زینت و لباس مومن است. ببین مومن کیست که لباس او تقواست؛ «وَ لباسُ التَّقوی ذلک خیر». خیلی لباس دارید. خدا برای من و شما خیلی لباس آفریده است، در رنگها و اسمهای مختلف. اخلاقیات همه لباس هستند. لباس خوب با لباس چرک فرق میکند. نیت خوب با نیت بد خیلی فرق میکند.
وقتی لباسهای خوب دارید و شاکر میشوید خدا چند برابر میکند. لباسهای قیمتی زیاد داریم که خدا به ما نشان نداده است. خدا و ائمه (ع) برای شما لباسهای خوب زیاد بریدهاند. خدا نشان داده است و شما دارید لذّت میبرید. آن جا که با خدای خود خلوت کردی لباس تقواست، لباس غفران است، لباس عفو و گذشت است. لباس رأفت و رحمت نسبت به همسر و فرزندان است.
امام جعفر صادق علیه السلام فرمودند: کرامتهای اخلاقی ده نوع است، اگر توانستی آنها را در خود فراهم آوری، چنان کن.
این خصلتها ممکن است در مرد باشد و در فرزندش نباشد، یا در فرزند باشد و در پدرش نباشد. یا در برده باشد و در شخص آزاد نباشد.
گقته شد: این خصلتها کداماند؟
فرمود: پایمردی در نبرد، راست گفتاری، امانتدارى، صله رحم، میهمان نوازى، اطعام نیازمند، جبران نیکىها، رعایت حق و حرمت همسایه، دفع ضرر از رفیق و در رأس همه آنها حیا.
متن حدیث:
مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ الْهَیْثَمِ بْنِ أَبِى مَسْرُوقٍ عَنْ یَزِیدَ بْنِ إِسْحَاقَ شَعِرٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَطِیَّةَ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ الْمَکَارِمُ عَشْرٌ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَکُونَ فِیکَ فَلْتَکُنْ فَإِنَّهَا تَکُونُ فِى الرَّجُلِ وَ لَا تَکُونُ فِى وَلَدِهِ وَ تَکُونُ فِى الْوَلَدِ وَ لَا تَکُونُ فِى أَبِیهِ وَ تَکُونُ فِى الْعَبْدِ وَ لَا تَکُونُ فِى الْحُرِّ قِیلَ وَ مَا هُنَّ
قَالَ صِدْقُ الْبَأْسِ وَ صِدْقُ اللِّسَانِ وَ أَدَاءُ الْأَمَانَةِ وَ صِلَةُ الرَّحِمِ وَ إِقْرَاءُ الضَّیْفِ وَ إِطْعَامُ السَّائِلِ وَ الْمُکَافَأَةُ عَلَى الصَّنَائِعِ وَ التَّذَمُّمُ لِلْجَارِ وَ التَّذَمُّمُ لِلصَّاحِبِ وَ رَأْسُهُنَّ الْحَیَاءُ.
بسیاری از ما از مرگ هراسی نداریم، چرا که متوجه نیستیم که مرگ یعنی پایان فرصت جمع آوریِ توشه برای سفری طولانی و طاقت فرسا، یعنی «برگه ها بالا! هرچه تا حالا نوشته اید، بس است!»
اما آنان که به این واقعیت توجه دارند، اگر خود را برای این زمان آماده نکرده باشند، همواره نگران خواهند بود. چگونه می توان برای این لحظه ی حساس کسب آمادگی کرد تا هراسی باقی نماند؟
امیرالمؤمنین(علیهالسلام) در حکمت 66 نهجالبلاغه میفرمایند: «فَوْتُ الْحَاجَةِ أَهْوَنُ مِنْ طَلَبِهَا إِلَى غَیْرِ أَهْلِهَا؛ حاجتت از دست برود و بدان نرسی، بهتر است از اینکه این حاجت را از نااهلش بخواهی»
عوامل عزت
اسلام بر عزت مسلمین بسیار تأکید نموده است. لذا بسیاری از دستورات اسلام برای کسب و حفظ عزت است و دستورات بسیاری نیز برای پرهیز از ذلت داده است. در این حکمت به درخواست کردن و سؤال نمودن بهعنوان یکی از عوامل ذلت اشاره شده است.
درخواست انسان را ذلیل میکند. بهویژه اگر انسان شیئی یا مالی را از کسی قرض یا تقاضا نماید. درخواست حتی اگر از نوع سؤالات دیگر، ازجمله درخواست راهنمایی و سؤال نیز باشد همین نتیجه را خواهد داشت.
انسان اگر بداند که صاحب تمامی کمالات در یک وقت خاصی افراد ویژه ای را به نزد خود می خواند و از چشمه کمالات به آنها می نوشاند مسلم دست به اقدامی می زند تا خود را وارد این گروه کند. اما چگونه؟ آیا میتوان در همان وقت خاص خود را در بین آن افراد داخل کرد؟ خیر. چرا که صاحب کمالات، بصیر و علیم است. راه چاره تنها در این است که خود او نیز جزو یکی از همین افراد شود.
در ابتدای امر،خود را هم کلام با او می کند و روابط خود را با او گسترش می دهد و پس از گذشت روزها و هفته ها وارد مرحله جدیدی از روابط می شود و آن زمانی است که در اثر مراودات زیاد، شناخت او بالاتر می رود و شیفته ی جمال و جلال او می شود، سخنش از سر شیدایی و کلامش با سوز و گداز همراه است. اما این شیفتگی نیز باید مدتی ادامه یابد تا در او نهادینه شود و شخص را از لوث محبت ها و دلبستگی های پوج و خیالیش برهاند. هرگاه که او این مرحله را هم پشت سر گذاشت و ظرف دل خود را پاک کرد، زمان آن می رسد که روح تشنه ی خود را از کمالات سیراب سازد.
بنابر تصریح روایات هستند افرادی که خدای متعال اجازه ورود به بهشت را به آنها نمی دهد.
عبد الله بن زیاد بن على بن الحسین از پدرش و او از امام صادق (ع) و او از پدرانش از على (ع) نقل می کند که پیامبر خدا (ص) فرمودند: «چون خداوند بهشت را آفرید، آن را از دو خشت آفرید: خشتى از طلا و خشتى از نقره، و دیوارهاى آن را از یاقوت و سقف آن را از زبرجد و سنگریزه هاى آن را از لؤلؤ و خاک آن را از زعفران و مشک خوشبو قرار داد، پس به آن فرمود: «سخن بگو»، پس او گفت: معبودى جز تو که زنده پایدار هستى وجود ندارد، هر کسى وارد من شود خوشبخت می شود، پس خداوند فرمود: سوگند به عزّت و جلال و والائیم که کسى که مداومت در شراب خوارى داشته باشد در آن وارد نخواهد شد، و نه متکبّر و نه سخن چین و نه مأمور شرطه و نه خنثى و نه کفن دزد و نه مأمور مالیات و نه قاطع رحم و نه قدرى (کسى که به قضا و قدر ایمان ندارد).»
علاوه بر این، محمد بن حسین با سند خود نقل می کند که پیامبر خدا (ص) فرمودند: «دائم الخمر وارد بهشت نمی شود و نه متکبّر و نه سیاه سوخته و نه مأمور شرطه و نه قاطع رحم و نه قدرى.»
مصنف این کتاب می گوید: منظور از سیاه سوخته کسى است که با وجود بالا بودن سنّ و سال موى سر و ریشش هیچ سفید نشود و به او «غربیب» گفته می شود.
منبع: الخصال، ترجمه جعفرى، ج 2، صفحه 157