سال 1372 در محور فکه در ارتفاعات 112 مشغول به تفحص بودیم، بچه ها بسیار تلاش می کردند تا پیکر مطهر شهیدی را کشف کرده و به خانواده های چشم انتظارشان برسانند، اما چند روزی بود شهدا خودشان را به ما نشان نمی دادند، و این بهانه ای شده بود برای بی حوصله گی و دمق بودن بچه ها! بطوری که کمتر با هم دیگه صحبت می کردند و هر کسی به گوشه ای پناه می برد. آن شب هوا ابری بود و باران می بارید فکه هم بسیار دلگیر شده بود. یکی از بچه ها نواری از حاج منصور درون ضبط صوت گذاشت، بچه ها با سوز حاجی که از شهادت حضرت زهرا (س) می گفت، اشک می ریختند و ناله می کردند. شب عجیبی شده بود، اون حالت رو فقط بچه های جنگ، و بچه هایی که در تفحص بوده اند بیشتر احساس می کنند.
پاسخ اجمالی
منظور از اینکه خدا روزی رسان است؛ یعنی تمام نعمتها و روزیها از سوی او سرچشمه میگیرد، و او برای تمام انسانها و موجودات رزق و روزی معین میکند.
اما این بدان معنا نیست که روزی مادی انسان چون از قبل مشخص و معین شده؛ لذا اعمال وی نقشی در آن ندارد؛ چیزی آنرا کم و زیاد نمیکند؛ یا افراد با گرسنگی مورد آزمایش خدا قرار نمیگیرند، و یا آنکه در طول تاریخ، هیچ فردی از گرسنگی نخواهد مرد! بهرهمندی از رزق خدا شرایطی دارد که با وجود آن شرایط روزی مقدر شده به فعلیت میرسد. کسانی که سعی و تلاشی در به دست آوردن روزی نمیکنند، قطعاً شرط تحقق آنرا اجرایی نکردهاند. یا کسانی که در برابر شکر نعمتهایی که خداوند به آنها داده کفران نعمت میکنند، خود درهای گشایش روزی را به روی خود میبندند. از طرفی ممکن است مصلحت خدا در تنگگرفتن روزی برخی افراد و جوامع باشد. گنهکاران به دلیل مجازات و نیکوکاران جهت آزمایش!
حضرت زینب(س) ملقب به، «عقیله بنیهاشم» در پنجم جمادیالاول سال پنجم یا هفتم هجری در مدینه به دنیا آمد و اندکی س از واقعه عاشورا در پنجم یا چهاردهم ماه رجب سال ۶۲ یا ۶۳ هجری به لقاءالله پیوست. درباره مدفن آن حضرت سه نقل وجود دارد که عدهای مدینه، برخی مصر و عدهای دیگر شام را محل دفن ایشان عنوان کردهاند.
در سالروز وفات این بانوی باکرامت، سخنان آن حضرت (س) را در روز عاشورا مرور میکنیم.
حال زینب (س) در شب عاشورا
تاریخ الطبرى به نقل از حارث بن کعب و ابو ضحّاک، از امام زین العابدین(ع) نقل کرده است: در شبى که بامدادش پدرم به شهادت رسید، نشسته بودم و عمّهام زینب علیهاالسلام، از من پرستارى مىکرد که پدرم از یارانش کناره گرفت و به خیمه خود رفت و حُوَى (غلام ابوذر غِفارى) نزدش بود و به اصلاح و پرداختِ شمشیر ایشان مشغول بود، و پدرم مى خواند:
«اى روزگار! اُف بر دوستىات!
چه قدر بامدادها و شامگاههایى داشتهاى
که در آنها، همراه و یا جویندهاى کُشته شده
که روزگار، از آوردن همانندش، ناتوان است!
و کار، با [خداى] بزرگ است
و هر زندهاى، این راه را مىپیماید».
دو یا سه بار، این شعر را خواند تا آن جا که فهمیدم و دانستم که منظورش چیست. گریه راه گلویم را بست؛ ولى بغضم را فرو خوردم و هیچ نگفتم و دانستم که بلا فرود مىآید؛ امّا عمهام نیز آنچه را من شنیدم، شنید و چون مانند دیگر زنان، دلنازک و بىتاب بود، نتوانست خود را نگاه دارد. بیرون جست و در حالى که لباسش را بر روى زمین مىکشید و درمانده شده بود، خود را به امام رساند و گفت: وا مصیبتا! کاش مُرده بودم. امروز، [گویى] مادرم فاطمه و پدرم على و برادرم حسن، درگذشتهاند، اى جانشینِ گذشتگان و پناه باقى ماندگان!
حسین علیه السلام به او نگریست و فرمود: «خواهرم! شیطان، بردبارىات را نبرَد».
زینب علیهاالسلام گفت: اى اباعبدالله! پدر و مادرم فدایت! خود را آماده کشته شدن کردهاى! جانم فدایت!
در عملیات رمضان اسیر شدیم. آنجا در مقابل چشمان بهت زده ما چند نفر از اسرا را به رگبار بستند. بعد هم با تانک های تی 72 از روی آنها عبور کردند! ما را به پشت جبهه آوردند. برای خوشایند فرماندهانشان دست و پای چند نفر از بسیجیان مظلوم رابستند و داخل یک گودال انداختند! ما با چشمان حیرت زده نگاه می کردیم. بعد روی آنها بنزین ریختند و زنده زنده آنها را سوزاندند!! بعضی ها را به تانک یا نفربر می بستند و روی زمین می کشیدند تا شهید شوند. آنها انتقام شکست هایشان را اینگونه می گرفتند!
در برخی منابع کهن، از شاهدان این واقعه با عنوان «عدهای» و بدون ذکر نام یاد شده است. در این منابع آمده است:
«عدهای در کنار بیت الله الحرام نشسته بودیم. در این حال فاطمه بنت اسد، مادر امیرالمومنین که ماه نهم حاملگیاش را میگذراند و به درد زایمان مبتلا شده بود، به کنار کعبه آمد و گفت: «خدایا من به تو و به تمام رسولان و کتابهای تو ایمان دارم و من سخنان جدم، ابراهیم خلیل را تصدیق میکنم. او همان کسی است که بیت العتیق را بنا نهاده است. تو را به حق کسی که این خانه را بنا کرده و تو را به حق مولودی که در رحم دارم، قسم میدهم که این ولادت را بر من آسان گردان.
مردی از حضرت امام محمد باقر علیه السلام پرسید: چرا جمعه را جمعه نامیدند؟
حضرت علیه السلام فرمودند:
همانا خداوند متعال، در روز جمعه٬ مخلوقاتش را جمع نمود برای میثاق گرفتن بر ولایت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و وصی او حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام. پس این روز را جمعه نامیدند زیرا کل خلق، در آن جمع شدند.
ان الله عزوجل جمع فیها خلقه لولایة محمد و وصیه فی المیثاق فسماه یوم الجمعه لجمعه فیه خلقه
الکافی: ج۳،ص۴۱۵.