شب عاشورا عمر سعد لعنت الله علیه یک مامور از جاسوسانش را صدا زد و به او گفت لباس مبدل بپوش و خودت را به خیمه های حسین علیه السلام برسان. ممکن است در نیمه های شب برای او نیرو بیاید. اگر دیدی نیرویی دارد می آید به ما ندا بده که از ورود آن ها جلوگیری کنیم که اردوگاه حسین علیه السلام در نیمه های شب تقویت نشود.
لباس مبدل پوشید و خودش را به زحمت به خیمه ها رساند و آنجا را زیر نظر گرفت. دید نیمه های شب اصحاب امام حسین علیه السلام چطور با خدا مناجات می کنند. مثل کندوی زنبور عسل صدای العفو گفتن آن ها می آید. آن مرد با خودش گفت لشگر عمر سعد لعنت الله علیه همه در خواب هستند و این ها که بهشان گفته بود خارجی هستند چه مناجاتی می کنند. آن مرد خودش را به پشت خیمه امام حسین علیه السلام رساند و گویا همه عالم در این خیمه جمع شده اند. لحظاتی تحمل کرد و دید صدای امام حسین علیه السلام می آید که با لهجه حجازی در حال مناجات هستند. گوش کرد ببیند ایشان به پروردگار چه می گوید. شنید که امام می فرمودند: حسین با دست خالی می آید مبادا در محضر پیامبر صلی الله علیه و آله و امیر مومنان علیه السلام، من رسوا شوم.
امام حسینی که فردای قیامت بازار ایشان گرم است. آن چنان جمعیتی از باب الحسین وارد می شوند یعنی همه آرزو دارند از این در وارد شوند. درهای دیگر تک و توک وارد می شوند. ایشان می فرمایند دستم خالی است و خواهر بزرگوارشان می فرمایند: «تقبل منا هذا القلیل». این معنای ذات اللهی است.