کانون فرهنگی منتظران ظهور

اینجا مأمن امنی است برای او که امنیت طلب است

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهید مجید زین الدین» ثبت شده است

غیرت شهدا...

گفت: که چی؟ هی جانباز جانباز ، شهید شهید!

اصلا به ما چه؟ میخواستن نرن! کسی مجبورشون نکرده بود که!


گفتم : چرا اتفاقا ! مجبورشون میکرد!

گفت :کی؟؟؟!!!

گفتم : همون که تو نداریش!

گفت : من ندارم؟! چی رو؟! گفتم غیرت   

عشق ینی شهید حاج حسین خرازی! 

شهید ابراهیم همت !

شهید حاج احمد کاظمی!

شهید مهدی باکری!

شهید عباس دوران!

شهید داود ناصری!

شهید عباس بابایی!

شهید سید احمد پلارک!

شهید آوینی !

شهید سید احمد کافی خراسانی! 

شهید امیر حاج امینی!

شهید برونسی!

شهید حاج عباس کریمی !

و......


روحشون شاد شیر مردان ایران زمین !

خیلیا خبر ندارن این عشق ها نرفته بودن جنگ چی میومد سر ناموس تک تکمون !

۰۲ بهمن ۹۳ ، ۰۱:۳۳ ۳ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
خادم الزهرا

گفتن اذان پشت چراغ قرمز توسط شهید زین الدین

یه موتور گازی داشت که هرروز صبح و عصر سوارش میشد و قارقارقارقار باش میومد مدرسه و برمیگشت .


 یه روز عصر که پشت همین موتور نشسته بود  رسید به چراغ قرمز .

ترمز زد و ایستاد .

 یه نگاه به دور و برش کرد و موتور رو زد رو جک و رفت بالای موتور و فریاد زد :


الله اکبر و الله اکــــبر ...


نه وقت اذان ظهر بود نه اذان مغرب .


اشهد ان لا اله الا الله ...


هرکی آقا مجید و نمیشناخت غش غش میخندید و متلک مینداخت و هرکیم میشناخت مات و مبهوت نگاهش میکرد که این مجید 

چش شُدِه ؟!

 قاطی کرده چرا ؟ !

خلاصه چراغ سبز شد و ماشینا راه افتادن و رفتن و آشناها اومدن سراغ مجید که آقااا مجید ؟ چطور شد یهو ؟ حالتون خوب بود که !

مجید یه نگاهی به رفقاش انداخت و گفت : 

"مگه متوجه نشدید ؟ 

پشت چراغ قرمز یه ماشین عروس بود که عروس توش بی حجاب نشسته بود و آدمای  دورش نگاهش میکردن .

 من دیدم تو روز روشن جلو چشم امام زمان داره گناه میشه . به خودم گفتم چکار کنم که اینا حواسشون  از اون خانوم پرت شه . دیدم این بهترین کاره !"

همینه.


"برگی از خاطرات شهید مجید زین الدین"

۲۶ آذر ۹۳ ، ۲۲:۲۷ ۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
خادم الزهرا