فتنه 88در حالی که تب حوادثی از قبیل قتل و تجاوز و سایر جنایات هولناکی که از آوردن نام آن شرمساریم توسط گروه تروریستی موسوم به داعش انجام می شود، در تمام دنیا و محافل خبری و اجتماعی حتی در حاشیه جام جهانی بالا گرفته است، اخیرا متنی به نقل از شهید ستاری در یکی از شبکه های اجتماعی منتشر شد که بسیار تکان دهنده بود. در ادامه این متن تامل برانگیز را مطالعه می فرمایید:

یکی از ماموران امنیتی زخمی شده بود و روی زمین افتاده بود. عده ای که صورتهاشان را بسته بودند رفتند و بر بدن نیمه جان او بنزین ریخته و آتشش زدند. من رفتم و بدن در حال سوختن او را از وسط جمعیت به کنار کشیدم و لباس هلال احمر خودم را بر تنش انداختم. به یکباره جمعیت به سوی من حمله ور شدند و با عمود آهنین به سرم کوبیدند. سه نقطه از سرم شکست، بینایی ام را تقریبا از دست دادم.

در همان وسط خیابان چند نفر دست و پایم را گرفتند، یکی شان با درفش به زیر ناخن های پایم می انداخت و ناخن های پایم را یکی یکی کشیدند... مرا به خانه ای بردند و در آن جا شکنجه ام کردند و در نهایت وقتی تصور کردند که جان داده ام، جنازه ام را در خیابان انداختند و رفتند...

وقتی تصاویر من از تلویزیون پخش شد، حتی مادرم هم مرا نشناخته بود و از تن صدا حدس زده بود که من پسرش هستم و به این ترتیب بود که بعد از چند روز بی خبری از من، خانواده ام توانستند ردی پیدا کنند و سراغم بیایند...

این ها که خواندید، هیچ ربطی به داعش و وقایع کنونی عراق ندارند! خاطراتی است که براساس خاطرات شهید ستاری و خانواده اش بازنویسی کرده ام. شهید ستاری را در عاشورای 88، فتنه گران آزادی خواه و دموکرات در وسط خیابان های تهران به فجیع ترین شکل شکنجه کردند و او در نهایت در زمستان گذشته به شهادت رسید.

 

 

 

 

ب