نشستم تا نویـــسم شعر مادر
کنم طــــــرح غزل یا مثنوی سر

قلــم گفتــــــا قســم بر کردگارم
تــــــوان وصف مــــــــادر را ندارم

که مادر سایه ای از ذوالجلال است
زبانم در بیانش گنگ و لال است

درو دیوار منزل با زبان شد
به توصیفش زمین و آسمان شد

ز نقش فرش و از دیوار خانه
صدا می آمد هردم 
عاشقانه

صدای کار بی همتای مادر
صدای کفش های پای مادر

صدای گریه و عذر و نیازش
به درگــــاه 
خدای بی نیازش

به فرزندان خود با چشم گریان
دعا میکرد بر درگاه سبحان

به هر سو دیده ام افتاد دیدم
ز مــــهر مادرم ارشاد دیدم

جهان تصویر مادر شد به چشمم
تجلی گاه داور شد به چشمم

 سلامتی همه مادران دنیا صلوات "

فرستاده شده توسط آقا محمد امین با دخل و تصرف