به نام خداوندگار علی
حرف هایش را اگر قطعه قطعه کنی زلزله ای می شود
عینش عاشقی است، عینش عظمت است، عینش عین اللهی است
لامش لناست که اگر نونش را برداری دو نفر که هیچ همه لا می شوند
یایش یاوری و یاری احمد مختار بوده که هم قافیه با او شده و شده حیدر کرار
از سال یازدهم تا سی سال بعد عزاداری کرد و عزاخانه بود دلش
اول از داغ رسول و بعد غصه اسلام و بعد فراق یار
چقدر سخت است که دستت بسته باشد و تو را بخوانند خیبر شکن
و می شکنی چون در شکسته شد
و می شکنی چون پهلو شکسته شد
و می شکنی چون غرور قرة العینِ قرة العین رسول، پسر ارشدت در کوچه شکسته شد
شب جدایی می رسد و همه ی گریه ها در آستین ها جا می ماند
و چقدر دیوارها ترک می خورد
و سی سال گذشت و گذر زمان امام زمانه را به کوفه رساند
دست تقدیر هم دست با شمشیر به دست خارجی شد تا خارج از مروت و مردانگی به سر سرور عالمیان فرود آید
فرود آمد تا نادان ها بدانند و دانایان بیشتر، که علی نمازش نماز است
فرود آمد تا ستون های زمین بار دیگر کنار بستر فرود آیند
فرود آمد تا کار روزگار عوض شود
فرود آمد تا یتیمان با پیشکش شیر به شاه شیردلان طعم دعای خود را شیرین کنند تا به اجابت نزدیک تر شود
ولی نشد
شمشیر تیز هزار درهمی و زهر هزار درهمی کارش را با شرمندگی کرد
و حالا علی است و اولاد علی و توصیه هایی که الحمدلله کسی نیست تا شرح بزند
کسی نیست نا عصمت علی را با خصم زیر سؤال ببرد
کسی نیست تا هذیان و نسیان را به شیر غالب نسبت دهد
فرزندان فاطمه را فرا می خواند
چهار فرزند کنار بستر با شوریدگی حال و پریشان حالی و در طوفان غم ها آرام می نشینند
اما پدر پور دیگری را می خواند
شیر نگاهش و نگارش را می خواند
شاید عباس، محسن نداشته اش باشد
حرف ها حاکی از همین حوالی است
حدیث ها حول حسین است
کوفه تا کربلا راهی نیست ولی باید گذر زمان را به انتظار نشست
حالا پدر به فوز نزدیک می شود
و لحظه به لحظه ناله هایی بلند می شود و طبیب اطمینان دارد که گَرد یتیمی بار دیگر، گِرد خانه ی اهل بیت می نشیند
و می نشیند و یاد جمله ی عجیب پدر می افتند که
 فزت و رب الکعبه



ب قلم دوست عزیزم اقامهدی شریفی