می گفت: داشتم تو جاده می رفتم دیدم یه بسیجی کنار جاده داره میره. زدم کنار سوار شد.
سلام و علیک و راه افتادیم.
داشتم با سرعت می رفتم.
بهم گفت: اخوی شنیدی فرمانده لشکرت گفته ماشینا حق ندارن از 80 تا بیشتر برن؟؟!!!
یه نگاه بهش کردم و زدم دنده چهار و گفتم اینم به عشق فرمانده لشکر...
تو راه که میرفتیم، دیدم خیلی تحویلش می گیرن ...
می خواست پیاده بشه بهش گفتم اخوی خیلی برات درنوشابه باز می کنن. لا اقل یه اسم و آدرس بهم بده شاید بدردت خوردم؟؟!!!
یه لبخندی زد و گفت:
همون که به عشقش دنده چهار رفتی!


هدیه به روح شهید مهدی باکری صلوات