متن شبهه:

 

ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ خاکسپاری حافظ:

ﺩﺭ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺣﺎﻓﻆ در می گذرد ﺑﺮﺧﯽ ﻣﺮﺩﻡ ﮐﻮﭼﻪ ﻭ ﺑﺎﺯﺍﺭ، به ﻓﺘﻮﺍﯼ آخوند ﺷﻬﺮ ﺷﯿﺮﺍﺯ ﺑﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ می رﯾﺰﻧﺪ ﻭ ﻣﺎﻧﻊ ﺩﻓﻦ ﺟﺴﺪ ﺷﺎﻋﺮ ﺩﺭ ﻣﺼﻼﯼ ﺷﻬﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ، به این ﺩﻟﯿﻞ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺷﺮﺍﺏ ﺧﻮﺍﺭ ﻭ ﺑﯽ ﺩﯾﻦ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﻧﺒﺎﯾﺪ در این ﻣﺤﻞ ﺩﻓﻦ ﺷﻮﺩ.

ﻓﺮﻫﯿﺨﺘﮕﺎﻥ ﻭ ﺍﻧﺪﯾﺸﻤﻨﺪﺍﻥ ﺷﻬﺮ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺑﻪ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ بر می خیزند. ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺑﮕﻮ ﻣﮕﻮ ﻭ ﺟﺮ ﻭ ﺑﺤﺚ ﺯﯾﺎﺩ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﯿﺎﻥ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ می دهد ﮐﻪ ﮐﺘﺎﺏ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﻭﺭﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻓﺎﻝ ﺑﮕﯿﺮﻧﺪ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺁﻣﺪ ﺑﺪﺍﻥ ﻋﻤﻞ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪ .

ﮐﺘﺎﺏ ﺷﻌﺮ ﺭﺍ ﺩﺳﺖ ﮐﻮﺩﮐﯽ می دهند ﻭ ﺍﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ می کند ﻭ ﺍﯾﻦ ﻏﺰﻝ ﻧﻤﺎﯾﺎﻥ می شود:

ﻋﯿﺐ ﺭﻧﺪﺍﻥ ﻣﮑﻦ ﺍﯼ ﺯﺍﻫﺪ ﭘﺎﮐﯿﺰﻩ ﺳﺮﺷﺖ

ﮐﻪ ﮔﻨﺎﻩ ﺩﮔﺮﺍﻥ ﺑﺮ ﺗﻮ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﻧﻮﺷﺖ

ﻣﻦ ﺍﮔﺮ ﻧﯿﮑﻢ ﻭ ﮔﺮ ﺑﺪ ﺗﻮ ﺑﺮﻭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎﺵ

ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﺁﻥ ﺩِﺭﻭَﺩ ﻋﺎﻗﺒﺖ ﮐﺎﺭ ﮐﻪ ﮐﺸﺖ

ﻫﻤﻪ ﮐﺲ ﻃﺎﻟﺐ ﯾﺎﺭﻧﺪ ﭼﻪ ﻫﺸﯿﺎﺭ ﻭ ﭼﻪ ﻣﺴﺖ

ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﻋﺸﻖ ﺍﺳﺖ ﭼﻪ ﻣﺴﺠﺪ ﭼﻪ ﮐﻨﺸﺖ ..

ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺷﻌﺮ ﺣﯿﺮﺕ ﺯﺩﻩ می شوند ﻭ ﺳﺮﻫﺎ ﺭﺍ به زیر ﻣﯽ ﺍﻓﮑﻨﻨﺪ . ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺩﻓﻦ ﺻﻮﺭﺕ ﻣﯽ ﭘﺬﯾﺮﺩ ﻭ ﺍﺯﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺣﺎﻓﻆ " ﻟﺴﺎﻥ ﺍﻟﻐﯿﺐ " ﻧﺎﻣﯿﺪﻩ می شود.

منبع: کتاب «ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺍﺩﺑﯿﺎﺕ ﺍﯾﺮﺍﻥ» ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺍﺩﻭﺍﺭﺩ ﺑﺮﺍﻭﻥ - ﺟﻠﺪ ﺳﻮﻡ @antishaye

 

پاسخ به شبهه:

 

 1. این مطلب، صرفا داستان سازی ای است که اولین بار در کتاب ادوارد براون و بدون اشاره به منبع موثقی، ذکر شده است. ادوارد براون، مستشرق و از مغزهای متفکر انگلستان در ایران بوده که در آثار مختلف خود به تحریف وقایع و رخدادهای تاریخی پرداخته است. از جمله در این کتاب خود.

 

2. حافظ در زمان خود به عنوان یک عالم دینی معروف بوده و بیش از آنکه به عنوان یک شاعر معروف باشد، از علما و متدینین و از مدرسین علوم دینی به شمار می رفته و هرگز به یک درویش و یک صوفی  و فردی لاابالی و... شناخته نمی شده است.

 

کسانی که حافظ را در زمان خودش یا نزدیک به زمان خودش توصیف کرده و القابی برایش ذکر کرده اند، نه لقب شاعری به او داده اند و نه لقب عرفانی، بلکه گویی اصلاً یک فقیهی را، یک حکیمی را، یک ادیبی را دارند تعریف می کنند. .. از تاریخ حافظ، هرچه که ما مطالعه کنیم، این مطلب روشن می شود که حافظ یک مردی بوده در زیّ علما و البته در عین اینکه یک عارف بوده (نزدیکانش او را به صورت یک عارف می شناخته اند اما نه به صورت یک درویش و صوفی حرفه ای) بیشتر به عنوان یک عالم معروف بوده است.

 (مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص337)

 

3. تفسیر مادی از دیوان حافظ و می و مطرب و ساقی و..، خلاف اصول و قواعد ادبی و نشانگر بی اطلاعی از سبک شعر عرفانی است. تا جائیکه خود ایشان در غزلی می فرماید:

مستی عشق نیست در سر تو

رو، که تو مست آب انگوری

 

سمبلیک حرف زدن- یعنی با الفاظ و کلماتی که هرکدام رمز یک معناست سخن گفتن- در شعر، امری بوده که قرنها قبل از حافظ در میان عرفای اسلامی، اعم از عربی گوی و فارسی گوی، رایج بوده، اختصاص به حافظ ندارد، قرنها قبل از حافظ بوده و خودشان هم در جاهای دیگر تصریح کرده اند که این کلمات، رمز و اصطلاح است.

 

حافظ خود اعتراف دارد که نکات قرآنی را آموخته و زبان خودش را به آنها گشوده است. پس محتوای شعر حافظ آنجا که از جنبه بیانی محض خارج می‌شود و قدم در وادی بیان معارف و اخلاقیات می‌گذارد یک گنجینه و ذخیره برای ملت ما و ملت‌های دیگر و نسل‌های آینده است. چرا که معارف والای انسانی مرز نمی‌شناسد  و لذا برای فهم شعر حافظ باید عرفان اسلامی را شناخت.

 

4. تفال زدن به دیوان حافظ، مربوط به پس از وفات حافظ نیست و حتی در زمان حیات خود او نیز مرسوم بوده است. ابیات مختلفی از حافظ حکایت از این رسم دارد: از غم و درد نکن ناله و فریاد که دوش/ زده ام فالی و فریادرسی می آید.

 

5. حافظ را «لسان الغیب» را می نامند چرا که او حافظ کل قرآن، بوده و دفتر شعرش را برگرفته از اسرار قرآن و وی را واقف بر گنجهای پنهان الهی می دانند.

از آنجا که شمس الدین محمد در کودکی قرآن را از حفظ داشت و همچنین به این دلیل لقب "حافظ" را به او دادند. مشهور است که حافظ قرآن را با چهارده روایت از حفظ داشته است :

عشقت رسد به فریاد ار خود بسان حافظ      قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت

 

 برای اطلاعات بیشتر، رک: کتاب عرفان حافظ یا تماشاگه راز، نوشته علامه شهید مرتضی مطهری

http://pro3.ir/MediaFolder/