توی اردوگاه تکریت ۵، مسئول شکنجه اسرای ایرانی، جوانی بود بنام کاظم عبدالامیر. یکی از برادران کاظم اسیر ایرانی ها، و برادر دیگرش هم در جنگ کشته شده بود، به همین خاطر کینه خاصی نسبت به اسرای ایرانی داشت، و انگار ایرانی ها را مقصر همه مشکلات خودش می دانست!

کاظم، آقای ابوترابی را خیلی اذیت می کرد.  او می دانست آقای ابوترابی فرمانده و روحانی انقلابی است، به همین خاطر ضربات کابلی که نثارش می کرد، شدت بیشتری نسبت به دیگر اسراء داشت، اما مرحوم ابوترابی هیچگاه شکایت نکرد و به او احترام می گذاشت!

کاظم از هر فرصتی برای شکنجه روحی، روانی و جسمی اسرا بویژه آقای ابوترابی استفاده می‌کرد. تنها خوبی کاظم شیعه بودنش بود. خانواده کاظم به روحانیون و سادات احترام می‌گذاشتند. اما آقای ابوترابی در اردوگاه حکم یک اسیر را برای کاظم داشت، نه یک سید روحانی!

یک روز کاظم با حالت دیگری وارد اردوگاه شد. یک راست رفت سراغ آقای ابوترابی و گفت: بیا اینجا کارت دارم. ما تعجب کردیم و گفتیم لابد شکنجه جدید و ...

اما از آن روز رفتار کاظم با اسرا و آقای ابوترابی تغییر کرد و دیگر ما را کتک نمی‌زد. وقتی علت رو از آقای ابوترابی پرسیدیم، گفت: 
کاظم اون روز من را کشید کنار و گفت خانواده ما شیعه هستند و مادرم بارها سفارش سادات را بهم کرده بود. بارها بهم گفته بود مبادا ایرانی ها را اذیت کنی، اما دیشب خواب حضرت زینب (س) را دیده و حضرت نسبت به کارهای من در اردوگاه به مادرم شکایت کرده. صبح مادرم بسیار از دستم ناراحت بود و پرسید: تو در اردوگاه ایرانی ها رو اذیت می کنی؟ حلالت نمی کنم. حالا من اومدم که حلالیت بطلبم.

کم کم محبت حاج اقا ابوترابی در دل کاظم جا باز کرد و شد مرید ایشون، به طوریکه وقتی قرار شد آقای ابوترابی رو به اردوگاه دیگری بفرستند کاظم گریان و بسیار دلگیر بود.

وقتی اسرای ایرانی آزاد شدند، کاظم برا خداحافظی با اونا به خصوص اقای ابوترابی تا مرز ایران اومد.

او بعد از مدتی نتوانست دوری حاج اقا ابوترابی را تحمل کند و برای دیدن حاج آقا راهی تهران شد.
وقتی فهمید حاج آقا توی سانحه تصادف مرحوم شدند به شدت متاثر شد و رفت مشهد سر مزارش و مدت ها آنجا بود.

کاظم از خدا می‌خواست تا از گناهانش نسبت به اسرای ایرانی بگذرد. حتی رفت سراغ برخی از اسرای ایرانی که شکنجه شون کرده بود و حلالیت طلبید. او حتی تا روستاهای خراسان رفت.

تا اینکه کاظم داستان ما مدتی قبل رفت سوریه و در دفاع از حرم حضرت زینب به شهادت رسید.

منبع:
کتاب مدافعان حرم
کاری از گروه شهید هادی ص۲۴

نتیجه:
هر قدر هم کج رفته باشیم، با یک توبه واقعی و مردانه و جبران خطاها، می‌شود به دامن اهل بیت برگشت.