شبی که عملیات داشتیم، حمید آقا رو بعد از آسیب دیدگی داشتیم میاوردیم عقب. داخل نفر بر بودیم شدت خونریزی بسیار زیاد بود. اما حمید جان حتی تو اون لحظات مراقب رفتارش بود و مدام به ما می گفت ببخشید خونم روی شما می ریزه!

مدام ذکر با حسین و یا زهرا می گفت.

یکی از دوستان صداش زد که حمید جان من رو می شناسی: حمید آقا گفتن بله، جان مگه میشه دوستم رو نشناسم و بعد دوباره چشماش رو بست. ذکر گفت دوباره چشماش رو باز کرد. در حالی که دستش روی پیشانیش بود بالای سرش رو نگاه کرد و گفت: یا ابا صالح المهدی.

لبخند زد و چشماش رو بست و دیگه نفس نکشید.

من حس کردم یه نوری از بدنش خارج شد.

شروع کردم به گریه و داد زدن و صداش می زدم، ولی دیگه جواب نمی داد.

یکی از همرزم ها اومد و دلداریم داد و گفت به خدا حمید جان عالی پر کشید، به خدا معلوم بود امام زمان (عج) رو دید و رفت.

خوش به حالت هم رزم غیور و شجاعم به خدا که در شجاعت در میدان نبرد مثل یک شیر بودی و به تو غبطه می خوردم.

Image result for ‫شهید حمید سیاهکلی‬‎

شهید مدافع حرم حمید سیاهکلی