کانون فرهنگی منتظران ظهور

اینجا مأمن امنی است برای او که امنیت طلب است

۱۷ مطلب با موضوع «شعر» ثبت شده است

تقدیم به همه ی مادران دنیا دوباره پک شود

نشستم تا نویـــسم شعر مادر
کنم طــــــرح غزل یا مثنوی سر

قلــم گفتــــــا قســم بر کردگارم
تــــــوان وصف مــــــــادر را ندارم

که مادر سایه ای از ذوالجلال است
زبانم در بیانش گنگ و لال است

درو دیوار منزل با زبان شد
به توصیفش زمین و آسمان شد

ز نقش فرش و از دیوار خانه
صدا می آمد هردم 
عاشقانه

صدای کار بی همتای مادر
صدای کفش های پای مادر

صدای گریه و عذر و نیازش
به درگــــاه 
خدای بی نیازش

به فرزندان خود با چشم گریان
دعا میکرد بر درگاه سبحان

به هر سو دیده ام افتاد دیدم
ز مــــهر مادرم ارشاد دیدم

جهان تصویر مادر شد به چشمم
تجلی گاه داور شد به چشمم

 سلامتی همه مادران دنیا صلوات "

فرستاده شده توسط آقا محمد امین با دخل و تصرف

۱۱ تیر ۹۳ ، ۱۱:۰۵ ۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
خادم الزهرا

حضرت زهرا سلام الله علیها


صبح امروز جمله ای گفتم، مادرم خیره شد به من، خندید

خنده اش سینه ی مرا پر کرد، قلب من ایستاد و باز تپید

با خودم توی راه می گفتم، کاش لبخند از لبش نرود

خم بیفتد اگر به ابرویش روز مرگ من است بی تردید

...

فکر مادر!، صدای کودکها!، کوچه ی خاکی محله ی ما!،

ناگهان فکر من زمین افتاد، چشمهایم چه صحنه ای را دید:

دست در دست مادرش می رفت، کوچه هی تنگ می شد و تاریک

پا به پایش نفس نفس می زد، سر مادر مدام می چرخید

ناگهان  بادی آمد و با خاک جلوی چشمهای من سد شد

پس دویدم، رسیدم و دیدم کودکی مثل بید می لرزید

با صدای شکسته اش می گفت:" سر قرآن من چه آوردند؟!

صورتش سوخت سوره کوثر به زمین خورد سوره توحید"

باد با خود صدای او را برد، چشمهایم به آنطرف افتاد:

چادری که پناه عالم بود بی ستون روی خاک می چرخید

یا علی گفت و از زمین برخاست راه افتاد سمت معراجش

یا علی گفت و بغض او وا شد، یا علی گفت و زیر لب خندید

...

دور شد...کوچه ماند و من ماندم، بی تعلل به خانه برگشتم

مات و حیران رسیدم و دیدم مادرم مثل ابر می بارید

زل زدم... چشم او به من افتاد، بین توفان گریه هایش گفت:

"روضه ی فاطمیه می خواندند، نام او آمد و دلم ترکید"

گریه اش سینه ی مرا پر کرد...

حسن اسحاقی- اسفند92

با کمی دخل و تصرف

۰۷ تیر ۹۳ ، ۱۸:۰۵ ۷ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
خادم الزهرا

امام زمان ارواحنا فداه

«من» های ما برای شما ما نمی شود

دیگر سـکوت غــرق معـمّا نمی شود

 

با دیده ای که باز به نامحرمان شده

می خواستم ببینمت امّــا نمی شود

 

اینجا میان مردم نامــرد شهـــر ما

یک مرد هم برای تو پیدا نمی شود

 

داریم ادّعــا که گــل نرگس عــلی

با این همه حبیب که تنها نمی شود

 

اما میــان ذکــر قنوت و گــه دعـا

یک دست هم برای تو بالا نمی شود

 

در بین لحظه ها و مکان ها و یاد ها

جــایی برای بودنتــان وا نمی شود

 

اینجــا تمام بود و شد و هست هایمان

نابود و نیست شد همگی با «نمی شود»



۳۰ خرداد ۹۳ ، ۱۸:۵۰ ۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
خادم الزهرا

سروده ی مقام معظم رهبری درباره امام زمان ارواحناه فداه

دل را ز بی خودی سر از خود رمیدن است

جان را هوای از قفس تن پریدن است

 

از بیم مرگ نیست که سرداده ام فغان

بانگ جرس زشوق به منزل رسیدن است

 

دستم نمی رسد که دل از سینه برکنم

باری علاج شکر گریبان دریدن است

 

شامم سیه تر است ز گیسوی سرکشت

خورشید من برآی که وقت دمیدن است

 

سوی تو این خلاصه گلزار زندگی

مرغ نگه در آرزوی پرکشیدن است

 

بگرفت آب و رنگ ز فیض حضور تو

هر گل در این چمن که سزاوار دیدن است

 

با اهل درد شرح غم خود نمی کنم

تقدیر قصه دل من ناشنیدن است

 

آن را که لب به دام هوس گشت آشنا

روزی (امین) سزا لب حسرت گزیدن است.

امام مهدی روحی فداه
۲۶ خرداد ۹۳ ، ۱۵:۳۹ ۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
خادم الزهرا

عاشق شدن آقای سرایی در شعر

شعری از آقا محمد سرایی که توضیحاتش و متن شعر رو به صورت کامل در ادامه ی مطلب بخونید.

البته این رو باید بگم این شعر مربوط به ازدواج و عاشق شدن ایشونه

کربلایی محمدسرایی


ادامه مطلب...
۲۴ خرداد ۹۳ ، ۱۲:۲۱ ۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
خادم الزهرا

بگذریم

یا صاحب الزمان

 بگذریم

 

امشب زخواب های پریشان که بگذریم

این نیمه را به نیمه شعبان که بگذریم

 

بُن بست شهر را بپریم و سپس کمی

این کوچه را به سمت خیابان که بگذریم

 

از کثرتی که هست فراری شویم و بعد

از جاده های خلوت ایمان که بگذریم

 

مجنون برای دیدن لیلا گذشت و ما

این شهر را به سمت بیابان که بگذریم

 

مانند ابرهای ترک خورده ی فراق

از گریه ها به مقصد باران که بگذریم

 

بر جانماز خشک و کویری دهیم آب

آنگاه مثل رود خروشان که بگذریم

 

دریا همیشه مقصد هر رودخانه نیست

پس ما شبیه موج سواران که بگذریم

 

با همرهی سیصد و سیزده سوار عشق

از مکه و مدینه ایمان که بگذریم

 

زیباترین یقین بخدا پیش روی ماست

با یوسفی که یکسره در آرزوی ماست


ادامه ی شعر رو در ادامه ی مطلب ببینید

 

ادامه مطلب...
۱۳ خرداد ۹۳ ، ۱۴:۴۱ ۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
خادم الزهرا

کار هر شب

بسم الله الرحمن الرحیم

به عنوان آغاز کار وبلاگ شعری رو که همه باهاش زندگی می کنیم رو قرار دادیم

هر شب دلم به گفتن یک فاطمه خوش است

از من مگیر دلخوشی ام را خدای من

یا فاطمه


شعر رو به صورت کامل در ادامه ی مطلب بخونید

ادامه مطلب...
۰۳ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۳:۰۷ ۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
خادم الزهرا